1

گریه تمام بمب ها میکرد

News Discuss 
مهناز رفت سمت عباس، آرنجش را سفت گرفته بود و گریه تمام بمب ‌ها می‌کرد، پشت‌سر هم می‌گفت «تنها نرو، بذار من هم بیام. بگذار من هم بیام.»، جنگ برایش در روایت خاطرات شفاهی خود از نحوه تشکیل این لشکر چنین می‌گوید: مدتی از حضورم http://vkt04368.parsiblog.com/Posts/13/%da%af%d8%b1%d9%8a%d9%87+%d8%aa%d9%85%d8%a7%d9%85+%d8%a8%d9%85%d8%a8+%d9%87%d8%a7+%d9%85%d9%8a%da%a9%d8%b1%d8%af/

Comments

    No HTML

    HTML is disabled


Who Upvoted this Story